داستان عصبانیت
گاهی وقت ها توی صحبت هامون فراموش می کنیم که داریم با بزرگترمون صحبت میکنیم.
گاهی وقت ها یادومون میره چی بودیمو و الان چی هستیم،
گاهی وقت ها بی منطق میشیم و دل پدر و ماردمونو بد میشکونیم
گاهی وقت ها فکر می کنیم کارمون خیلی درسته!
اما یادومون میره خجالت بکشیم!
حتی اگه پدر مادرامون اشتباه هم کنن فکر نمی کنم این راهش باشه!
تو در دینی دوم دبیرستان چند آیه هست که لازمه اینجا بنویسم:
آیه 23 سوره اسراء: «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا.»
«پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو یا هر دو در نزد تو به پیری رسیدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.»
برای مشاهده روایاتی در باب رفتار با پدر و مادر به ادامه مطلب بروید.